امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
خیز ای دوست که امشب رخ جانانه ببینی

 

 

خیز ای دوست که امشب رخ جانانه ببینی

گرد هم آیی شمع و گل پروانه ببینی

خنده و وجد و نشاط دل دیوانه ببینی

دیده بگشای که ریحانه ی ریحانه ببینی

خبر آمد خبر آمد خبر آمد خبر آمد

که رضا حجّت حق را پسر آمد پسر آمد

دهم ماه رجب ماه تمامی شده پیدا

در زمین پادشه عرش مقامی شده پیدا

هر طرف می نگرم رحمت عامی شده پیدا

خلق را رهبر و مولا و امامی شده پیدا

بوی عطر گل زهرا به فضا باد مبارک

عید میلاد جواد ابن رضا باد مبارک

آمد آن ماه که خورشید کند قبله جانش

اختران یکسره فرش قدم عرش نشانش

سائل باب عنایت همۀ خلق جهانش

قرص خورشید گه جود کم از قُرصۀ نانش

چشم خلقت شده مات شرف و قدر و جلالش

صلوات همه تا صبح قیامت به جمالش

بوی گل از دم جانبخش نسیم آمده امشب

جلوه گر آینه ی حسن قدیم آمده امشب

آل یاسین را قرآن حکیم آمده امشب

شب میلاد کریم ابن کریم آمده امشب

گوش جان نغمۀ وحی از نفس صبح شنفته

جان فشانید که ریحانۀ ریحانه شکفته

عید میلاد جواد است چنین عید که دیده

ماه را وقت سحر در کف خورشید که دیده

صورت آینه و سیرت توحید که دیده

آنچه در روی پسر رضا دیده که دیده

دیده در آینۀ طلعت او طلعت احمد

ز آن سبب خنده ز دو نام ورا خواند محمّد (ص)

نهمین حجّت و یک بذل بود هر دو جهانشض

پور اکثم شده دلباختۀ علم و بیانش

قلب مأمون ستمگر هدف تیغ زبانش

جود محتاج و کرم ریزه خوری بر سر خوانش

علم نوری است که تابیده به دل از دهن او

میکند معجزه چون آیۀ قرآن سخن او

قبلۀ منظر چشم همه خوبان حرم او

کیست حاتم که شود سائل باب کرم او

شهریاران همه در هم به هوای دِرَم او

کعبه را شوق طواف حرم محترم او

نهمین شاهد حسن نبوی ماه عذارش

دل خوبان دو عالم همگی شمع مزارش

ای ملک راز ازل آبرو از خاک درِ تو

ای به اهل نظر از لطف و کرامت نظر تو

مرغ شب شیفتۀ ذکر دعای سحر تو

جان عالم بفدای تو و جدّ و پدر تو

تو همان جلوۀ خاصی تو همان رحمت عامی

تو امام ابن امام ابن امام ابن امامی

من کیم آنکه سرشتند به مهر تو گِلم را

صید کرده ز ازل تیر غمت مرغ دلم را

من به جود و به عطای تو ولای تو خریدم

روز اوّل به تو پیوستم و از خویش بریدم

گر چه با مروه صفا کردم و در کعبه دویدم

کاظمین تو بود کعبه کعبه آمال و امیدم

چه شود ای همه درمان من وای همه دردم

که شبی آیم و بر گرد رواق تو بگردم

ای حریم تو منای دل و جانهاش فدایی

ای عنایات تو مشهور چو الطاف خدایی

تو به لطف و کرمی شهره و من هم به گدایی

گر چه افتاده میان من و کوی تو جدایی

هر کجا پای گذارم به سر کوی تو هستم

«میثم» دار ولای تو ثنا کوی تو هستم