امروز پنج شنبه ، ۹ فروردین ۱۴۰۳
جبرئیل امشب نهان در پردۀ جان من است

 

جبرئیل امشب نهان در پردۀ جان من است

یا کلام وحی بر لب های خندان من است

یک جهان شادی درون بیت الاحزان من است

یا که در دل میهمان کعبه مهمان من است

با مدیح او سخن در تحت فرمان من است

من ثناخوان علی (ع) عالم ثناخوان من است

ذات حق در کعبه امشب میهماندار علی (ع) است

عالمی زوّار کعبه، کعبه زوّار علی (ع) است

کعبه، امشب بر علی (ع) آغوش خود را باز کن

مکه، برگردِ حرم پرواز کن پرواز کن

چشمۀ زمزم بجوش اعجاز کن اعجاز کن

حجر هجران طی شده شعر وصال آغاز کن

ای حَجَر اسرار دل را با علی (ع) ابراز کن

اب بت امشب نغمه توحید با من ساز کن

در مه روی علی (ع) انوار حق سبحانه بین

چشم دل بگشا و صاحب خانه را در خانه بین

در دل شب چشمه های نور جوشید از حرم

هزمان تابید با هم ماه و خورشید از حرم

نور صاحب خانه با مهمان درخشید از حرم

نقل شادی بر سما تا صبح پاشید از حرم

روی حق بر آفرینش نور بخشید از حرم

باز شد دیوار از هم دور باشید از حرم

دیده بر بندید تا از کعبه ماه آید برون

ورنه در دیدار او دل با نگاه آید برون

شهر مکه عروة الوثقای دین است این پسر

اها کعبه کعبۀ اهل یقین است این پسر

پای تا سر مظهر جان آفرین است این پسر

اولیاء الله را حبل المتین است این پسر

راست میگویم امام متقین است این پسر

مؤمنین مولا امیرالمؤمنین است این پسر

این بود عبدی که خود کار خدایی میکند

دستهای کوچکش خیبرگشایی میکند

این پسر وجه خدا چشم خدا دست خداست

این پسر ذات خدا را عبد پیش از ابتداست

این پسر شمس الضحا بدرالدجا، نورالهداست

این پسر از قلب ختم المرسلین محنت زد است

این پسر پیغمبران را چون پیمبر مقتداست

این پسر مولا امیرالمؤمنین روحی فداست

این پسر پشت ستمکاران سراسر بشکند

این پسر بت بر سردوش پیمبر بشکند

کعبه می بالد که این نوزاد مهمان من است

مکه می خندد که این خورشید تابان من است

عقل می نازد که این پیر سخندان من است

عدل می گردد به دور او که میزان من است

روح می بوید وجودش را که ریحان من است

مصطفی آغوش بگشوده که این جان من است

میهمان حق در آغوش نبی منزل گرفت

با نگاهی هم به احمد داد جان هم دل گرفت

غنچۀ لب را در آغوش محمّد (ص) باز کرد

نغمه های جان فزا از پردۀ دل ساز کرد

هر نفس روحش به دور مصطفی پرواز کرد

لحظه لحظه ناز احمد را خرید و ناز کرد

آیه از قرآن نازل ناشده آغاز کرد

با زبان دل به آن جان جهان ابراز کرد

یا محمّد (ص) من علی تنها طرفدار توام

نفس تو همگام تو همراه تو یار توام

یا محمّد (ص) من علی شیر خدا شیر توام

پشت تو بازوی تو دست تو شمشیر توام

تا ابد در اختیار بند زنجیر توام

هر کجا خواهی کمان برگیر من تیر توام

نغمۀ لاحول تو گلبانگ تکبیر توام

یار تو احیاگر دین جهانگیر توام

آمدم تا خصم را بر خاک ذلت افکنم

بر سر دوش تو پا بگذارم و بت بشکنم

یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) یار دیرینت منم

باز کن آغوش از هم جان شیرینت منم

چشمۀ انوار در چشم خدا بینت منم

جان بکف بگرفته و احیاگر دینت منم

رمز تحکیم بنای دین و آئینت منم

باغبان باغ سر سبز ریاحینت منم

نیست بیم از دشمنان هرگز که حیدر شیر تواست

دست من دست تو و شمشیر من شمشیر تواست

آمدم ای تو مرا فرمانده من فرمانبرت

حکم کن تا مرغ روحم پر زند دور سرت

گو بخوانم از پی ایثار جان در بسترت

روز جنگ بدر پیروز است با من لشکرت

روز احزاب است با من روز فتح دیگرت

تو رسول اللهی من نیز باشم حیدرت

آنچه را حق وعده داده بر تو من آورده ام

دست قدرت بازوی خیبر شکن آورده ام

هر که را مولا تویی بعد از تواش مولا منم

هر که را اولا به نفسی بعد تو اولا منم

حق زپا تا سر من و توحید سر تا پا منم

دین منم و قرآن منم ایمان منم تقوا منم

ظاهر و باطن منم دنیا منم عقبا منم

حیدرم آری علی عالی اعلا منم

خضر را پیر طریقم کس نخواند کودکم

با چنین اوصاف در پیش کس نخواند کوچکم

یا محمّد (ص) کعبۀ من قبلۀ من روی توست

آفتابم، سایه ام سر و قد دلجوی توست

چشم عالم سوی حیدر چشم حیدر سوی توست

هر چه گفتم هر چه گویم از لب حق کوی توست

خلق و خلق و خوی من از خلق و خلق و خوی توست

دست من دست تو و بازوی من بازوی توست

هر که شد یار تو هستی را بدستش میدهم

هر که دشمن با تو گردد من شکستش میدهم

آمدم در بحر عرفان تو گوهر پرورم

آمدم در سایه ات شُبّیر و شَبّر پرورم

آمدم تا مثل زینب بر تو دختر پرورم

آمدم تا با تو سلمان و  ابوذر پرورم

آمدم تا مکتب عمار پرور پرورم

آمدم تا در کلاس عشق قنبر پرورم

ما که از صبح قدم تا شام محشر باهمیم

دو پدر بر امتیم دو برادر باهمیم

کیست حیدر آن که بر کف نظم عالم را گرفت

برق حسنش از زمین تا عرش اعظم را گرفت

تیغش از آئینه دین زنگ هر غم را گرفت

دختر پیغمبر پاک و مکرم را گرفت

با همان دستی کز اول دست آدم را گرفت

بر سر چاه ضلالت دست (میثم) را گرفت

او امام و رهبر و پیر مراد آدم است

رهنمای انبیا و دستگیر عالم است