امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
این من این کوه گنه این یم عفوی که تو داری

 

این من این کوه گنه این یم عفوی که تو داری

وعده دادی که ببخشی به رویم هیچ نیاری

قهر بود از من و صلح از تو بنازم کرمت را

با وجودی که نیازی به چنین بنده نداری

نه من آنم که به غیر از تو برم روی تضرّع

نه تو آنی که مرا بی کس و تنها بگذاری

با تمام بدی ام از کرمت هست امیدم

که ببخشی و مرا بنده ی خوبت بشماری

من که عبدم دل خود را به امید تو سپردم

تو که معبود منی کی به جحیم ام بسپاری

گر چه غرق گنهم از تو عجب نیست خدایا

که گنه پاک کنی و حسناتم بنگاری

نفس نگذاشت رفیق تو شوم وای به حالم

تو مگر دست رفاقت زکرم سوی من آری

چیستم من که اجل جان مرا سخت بگیرد

کیستم من که تو در خانه ی قبرم بفشاری

«میثم» رو سیه و دامن آلوده خدا را

ابر رحمت چه شود بر سر من هم تو بباری