امروز جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
حضرت رقیه

تا کی زتن درد فراقم جان بگیرد طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟ مشعل فروز ولایت، آیینه ی کوثرم من شب و خورشید و آشیانه ی من منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم به کودکی شده سرو قدم نهال خمیده ویران سرایم امشب شد میهمان سرایم اینجا مزار فاطمه کوچک خداست جبین بر زخم و رخسارت به خون بخشیده زیبایی بحر طویل بنت الحسینمن نخل شکستۀ حسینم جسمم، ضعیف و روحم، سرگرمِ بالُ‌‌بال است نفس در سینه از آهمم شرر شد حریم قدس مرا جبرییل، دربان است اینجا مزار کوثر دخت پیمبر است من گل پرپر ثاراللهم من آن شمعم که آتش بسکه آبم کرده، خاموشمبیت الاحزان مرا امشب صفا دادی، پدرمرا که دانه اشک است، دانه لازم نیستمن پاک سلالۀ حسینم اینجا محیط سوز و اشگ و آه و ناله استمن سفیر پسر فاطمه ناموس خدایممن دسته گل پرپر گلزار حسینممن آن مجاهد نستوه خردسال اسیرمامشب به دامن من خورشید آرمیده امشب که با تو انس به ویران گرفته امغم دل با که بگویم که بود محرم رازم؟(دخترم! بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود؟دنیا چرا جلال تو را در نظر نداشتسلام بر من و میلاد روح پرور من(مصیبت)ای دُرّ یگانه ی ولایتای چراغ شب شهادت منرسید یار من از راه، راه باز کنیدشعله ی آه، دسته گل، اشگ شده گلاب منمن کیستم سلاله ی دامان کوثرمدریای بی انتهائی است پیمانه ی کوچک منگل پرپر شده‌ای باغ و بهـارش اینجاستبا اینکه در خرابه شام است جای منمـن اختــر پنــج آفتـابممن در شب خرابه چراغ هدایتم