امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
گر چه سوز همه از آتش هجران تو بود

 

 

گر چه سوز همه از آتش هجران تو بود
رمز آزادی توحید به زندان تو بود


دوستان اشک فشانند به یاد تو ولی
خنده زن خصم گر از دیده گریان تو بود


آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت
که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود


دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا؟
ای که هر عرش‌نشین دست به دامان تو بود


تا گریبان افق با نفس صبح شکافت
مرغ شب آه کشان سر بگریبان تو بود


داد فرمان ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟
ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود


از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟
-ای که سوز همه از سینة سوزان تو بود


شب تاریک که هر خانه چراغی دارد
شعلة آتش دل شمع شبستان تو بود


تو که بر پیکر بیجان جهان جان بودی
از چه بر تختة در پیکر بیجان تو بود


«میثم» دلشده را از در خود دور مکن
که گهی مرثیه خوان گاه ثنا خوان تو بود