امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
فرمانروای دو عالم ساقی کوثر علی جان

 

فرمانروای دو عالم ساقی کوثر علی جان

روی خدا پشت احمد جان پیمبر علی جان

هم اول الاولین را شخص تو مخلوق اول

هم آخر الاخرین را موجود آخر علی جان

ای گفته با امر حق کُن خالق ولی در تُعیُّین

ذات خدا صادر کل شخص تو مصدر علی جان

خلقت به دست خدا شد لکن تو دست خدائی

ای چشم و گوش الهی ای دست داور علی جان

ممدوح حق در غدیری ختم رسل را وزیری

از صبح خلقت امیری تا شام محشر علی جان

این نیست مدحت که گویم سردار بدر و حنینی

قدر تو ظاهر نگردد با فتح خیبر علی جان

خورشید، با پنجۀ تو از راه خود باز گردد

دست خدا را چه باشد یک کندن در علی جان

گر صف ببندند روزی عالم به یک سو تو یک سو

تنها تو حقی و عالم باطل سراسر علی جان

خشم تو کُّلِ جهنّم، مهرت تمام بهشت است

بغض تو زقّوم دوزخ حبّ تو کوثر علی جان

فرمود با تو محمّد گر حّد وصف تو گویم

درباره ات خلق عالم گردند کافر علی جان

ای ذات تو حق مطلق حق با تو، تو نیز با حق

وی قیام قیامت حق را تو محور علی جان

تنها توئی ساحل من مهرت درون دل من

آمیخته با گل من چون شیر و شکر علی جان

ترسم به اوج جلالت گر دست یابند روزی

یکباره گردند کافر سلمان و بوذر علی جان

زهرا تو و توبتولی نفس نفیس رسولی

نبود عجب گر محمّد (ص) خواندت برادر علی جان

غیر تو کی بت شکسته با دست قدرت به کعبه

جز تو که بنهاده پا بر دوش پیمبر علی جان

این ملک بی انتهایش این زمرۀ انبیایش

در کل خلقت ندارد حق از تو بهتر علی جان

در عز و جاه و جلالت در وصف فضل و کمالت

این بس که شد کشتۀ تو زهرای اطهر علی جان

بی تو عبادت حرامم در قعر آتش مقامم

باشد قعود و قیامم چون نخل بی بر علی جان

در خلوت حّی سر مد آن جا که درو هم ناید

با جام وحدت محمّد (ص) زد با تو ساغر علی جان

حق تا به حقّش برد پی گرد تو ره میکند طی

تا با تو سازد به هر گام خود را برابر علی جان

هم قبلۀ قبله ای تو هم کعبۀ کعبه ای تو

هم آفتاب منائی هم ماه مشعر علی جان

قابل نگردد به وصفت لایق نباشد به مدحت

گیرم به پایت فشاند جبریل گوهر علی جان

عیسی بن مریم به گردون موسی بن عمران به سینا

بردند در آستانت حسرت به قنبر علی جان

وصفت به لب گوهر ما شورت به سر محشر ما

مهر تو در پیکر ما روح مطهر علی جان

ای آیت ذوالجلالی تنها تو مولی الموالی

از دورۀ خردسالی نام تو حیدر علی جان

جائی که ذات تو باشد ممسوس در ذات ذوالمن

بوبکر و تو وای بر من الله اکبر علی جان

بعد از پیمبر خلافت حق تو کیبود حتی

گر انبیاء بعد احمد بودند یکسر علی جان

آخر کجا پای هشته بوزینه جای فرشته

جان محمّد کجا و خصم ستمگر علی جان

ای بیت حق بارگاهت ای دل اسیر نگاهت

تا چند دربارگاهت روحم زند پر علی جان

من جسم بی جان و  جانم گشته مقیم حریمت

شاید نگاهش بداری همچون کبوتر علی جان

من کیستم (میثم) تو مداح تو بادم تو

مشتاق دار غم تو این جان و این سر علی جان

عبدی در این آستانم خاری از این بوستانم

بشمار از دوستانم فردای محشر علی جان