امروز چهارشنبه ، ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت

 

 


ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت
حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت
همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب
 
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت 
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا 
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت 
بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست
نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت
چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش
که عزادار شده همسر نیکو سیرَت
 
سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس
کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت
چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز
همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت

سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی 
نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت
سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین
a
خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت
«
میثم» از خواجگی هر دو جهان دست کشد
بشماریش اگر جزء گدایان درت