امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من

 

 

ای خاک کاظمین تو عطر بهشت من

ای مهر تو ز روز ازل در سرشت من

عنوان و فخر نوکریت سرنوشت من

بذر ولایت تو در آغاز کشت من

با مدح تو است زنده دل و جان ما همه

ای موسی مسیح دم آل فاطمه

ما سائل و تو دست عنایات داوری

ما بندۀ حقیر و تو مولا و سروری

در سلسله به سلسله ها یار و یاوری

باب الحوائج استی و موسی ابن جعفری

باب النّجات قبلۀ حاجات ما تویی

جان دعا و روح مناجات ما تویی

تو شمع جمع محفل اولاد آدمی

تو هفتمین امام به خلق دو عالمی

روح مصوّر استی و جان مجسّمی

هم بحر هفت دُرّی و هم دُرّ شش یمی

آنجا که هست مهر تو آب حیات ما

تبدیل بر گناه شود سیّآت ما

ای دل به دوستّی تو بیت الولای ما

ای کاظمین تو نجف و کربلای ما

بر غرفۀ ضریح تو دست دعای ما

صحن تو مروه و حرم تو صفای ما

ما را بود هوای طواف حریم تو

ای جود اهلبیت به دست کریم تو

تو موسی ولایتی و حبس، طور تو

تابد به دل ز قعر سیه چال، نور تو

خیل ملک ستاده به خدمت، حضور تو

خلوتسرای حبس پر از شوق و شور تو

ظاهر اگر چه سلسله بر دست و پای تو است

زنجیر نه سپهر به دست ولای تو است

یوسف به جسم و پیرهنت بوسه می زند

یعقوب بر لب و دهنت بوسه می زند

گل بر لطافت سخنت بوسه می زند

زنجیر هم به زخم تنت بوسه می زند

در ذکر شامگاه تو پوشید راز شب

ای عاشق طنین دعایت نماز شب

افلاکیان غلام کمر بستۀ تواند

مردان جود سائل پیوستۀ تواند

اهل کمال بندۀ وارستۀ تواند

مبهوت ذکر و نالۀ آهستۀ تواند

وقتی که لب برای دعا باز می کنی

در حلقه های سلسه پرواز می کنی

در اقتدار، مظهر خلاّق داوری

در کظم غیظ، وارث شخص پیمبری

در حلم مجتبایی و در صبر حیدری

حقّا که نجل فاطمه موسی ابن جعفری

دین من و تجلّی ایمان من تویی

توحید و ذکر و محشر و میزان  من تویی

ای میوه های نخل دعا اشک جاریت

هر شب نماز، عاشق شب زنده داریت

رویت به خاک و چرخ پی خاکساریت

مبهوت گشته سلسله از بردباریت

باران اشک بر رخ چون لالۀ تو بود

هنگام گریه سلسله همنالۀ تو بود

دردا که گشت خاک سیه چال بسترت

دشمن به حبس تیره چه آورد بر سرت

مانند شمع سوخته شد آب پیکرت

ای کاش بود حضرت معصومه در برت

در غربت تو سلسه ها داد می زدند

بر زخم گردنت همه فریاد می زدند

پیوسته بود نام خداوند بر لبت

می برد دل ز سلسله ها ذکر یا ربت

می سوخت قلب مرغ شب از ناله ی شبت

آخر غروب کرد غریبانه کوکبت

با زهر کینه زخم درون تو چاره شد

در ماتم تو قلب رضا پاره پاره شد

از داغ تو به سینه یاران شراره بود

دلهای شیعیان ز غمت پاره پاره شد

تشیع جسم پاک تو داغ دوباره بود

تابوتت ای ولّی خدا تخته پاره بود

تنها نه در عزای تو «میثم» گریسته

بر غربت تو دیدۀ عالم گریسته