امروز جمعه ، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
امشب صدای نالۀ، مولا نیامد

 

 

امشب صدای نالۀ، مولا نیامد

تنهای شهر خویش در صحرا نیامد

امشب تمام نخل های کوفه مردند

آب از سرشک دیدۀ مولا نخوردند

امشب به هر ویران سرا با اشک خونین

طفل یتیمی سفره ای را کرده رنگین

ای نخل ها معشوق صحرا را ندیدند

ای چاه ها آیا صدایش را شنیدید؟

بیمار درد و غم، طبیبت را چه کردی

ای پیر نابینا، حبیبت را چه کردی؟

ای باخبر از درد خاموشان کجائی

ای مشعل بزم فراموشان کجائی

امشب به چاه کوفه دادت را نگفتی

حتی اذان بامدادت را نگفتی

فزت و رب الکعبه ات در گوش مانده

امشب چراغ مسجدت خاموش مانده

افلاکیان ذکر علی با هم گرفتند

مرغابیان هم تا سحر ماتم گرفتند

طفلی که دیشب تا سحرگاهان نخفته

ویرانه را با اشک خونین ترک گفته

از هر کسی جویای احوال تو می گشت

در کوچه های کوفه دنبال تو می گشت

کامش گرسنه جان پاکش از بدن سیر

در دست های خالی اش ظرفی پر از شیر

رنگش چو مهتاب شب از صورت پریده

در ظرف شیرش گشته جاری اشک دیده

او پشت در پیوسته با تو راز میکرد

تو مرغ روحت از بدن پرواز میکرد

دردا که از فرق تو خون بر خاک دادند

پیشانیت را تا به ابرو چاک دادند

اعمال صبح قدر را آغاز کردند

از فرق خونین تو قرآن باز کردند

با آنهمه خوبی که عمری از تو دیدند

سر و قدت را از ستم در خون کشیدند

در سجده حقت را ادا کردند افسوس

فرق منیرت را دو تا کردند افسوس

آهت شرر بر قلب سنگ خاره میزد

خون از سر نورانیت فوّاره میزد

ای کشته در محراب از فرط عدالت

خوش بر شما دادند پاداش رسالت

از تیغ زهر آلوده و از ضرب سیلی

روی تو گلگون، روی زهرا گشت نیلی

روزی که با هم در سقیفه عهد بستند

فرق تو و پهلوی زهرا را شکستند

تشییع تو تشییع زهرا شد شبانه

هم دفن تو هم دفن او شد مخفیانه

این راز در دامان صحرا بود مخفی

هم دفن تو هم دفن زهرا بود مخفی

قبر تو ای تا صبح روز حشر مظلوم

آخر برای دوستانت گشت معلوم

دردا که یاران عقدۀ دل وانکردند

چون قبر زهرای تو را پیدا نکردند

اینک زجا خیز و به جسم شیعه جان ده

آن تربت گم گشته را بر ما نشان ده