امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
امشب دهید مژده صدف را به گوهرش

 

امشب دهید مژده صدف را به گوهرش

آن گوهری که رنگ الهی است زیورش

امشب فلک گشوده به ماه مدینه چشم

ریزد به خاک مقدم آن ماه اخترش

امشب به خنده شمس ولایت گشوده لب

در کف بود ستاره خورشید پرورش

امشب خدا به خلق، جواد الائمّه داد

آن کس که گشته جود و کرم سائل درش

امشب عَلیِ سوّم و چارم امام ماست

ریحانه ای زدامن ریحانه در برش

نور نُهم امام نُهم حجّت نهم

وجه خدا که گشته رضا مات منظرش

آیینه ی رضا که سلام و درود خلق

بر آفتاب حسن و جمال منوّرش

تا نام حقّ بود، صلوات و سلام حق

بر حضرت جواد و به ریحانه مادرش

این است آن امام جوادی که دستِ جود

باشد به دست پر کرم جود پرورش

این است آن جواد امامان که آمدند

شرمنده اهل جود زجود مکرّرش

گردون اگر نه دور سرش باد، سرنگون

خورشید اگر نه خاک درش خاک بر سرش

بحر سه گوهر است و یم هشت دُرِّ ناب

آن هشت بحر و این سه گهر مدح گسترش

در کودکی معلّم پیرانِ پارسا

صد پور اکثم اند زشاگرد، کمترش

یحیی چو طفل کوچک مکتب ندیده ای

مأمون به سان عبد ذلیلی برابرش

زیبد که کعبه با حجر و مروه و صفا

گردد هماره دور رواق مطهّرش

نام محمّد است مبارک بر او که هست

حسن و جمال و خُلق و خصال پیمبرش

نامش محمّد است و بود پای تا به سر

زهد علیّ و عصمت و زهرای اطهرش

روشن شد از ولادت او دیده ی رضا

کوریِّ چشم خصم که می خواند ابترش

بگشود چشم و راند به لب تا شهادتین

چون جان خود گرفت رضا سخت در برش

از جوّ و ابر و ماهی و یم تا گشود لب

تعظیم کرد زاده ی هارون به محضرش

نُه ساله نَه، امام بشر بود پیش از آن

کآدم دمد روان خدایی به پیکرش

آدم نهاده بوسه به درهای آستان

حورا گرفته آبرو از خاک مقبرش

دارد به دست خویش کلید بهشت را

آنکس که روز حشر جواد است یاورش

جان جهان فدای امامی که کرده حق

از کودکی به عالم ایجاد رهبرش

این است آن حدیقه که جود است میوه اش

این است آن سفینه که نور است لنگرش

من کیستم گدای جواد الائمّه ام

آنکس که جود اوست همان جود داورش

هنگام جود، ابر کرم از کفش خجل

وقت دعا سپاه اجابت مسخّرش

در کار زار، تیغ چو گیرد به دست خویش

یادآور علی بود و فتح خیبرش

دارد به سینه علم رُسل را زکودکی

باشد به چهره نور امامان دیگرش

در فُلک نور، گر نگری اوست ناخدا

بر چرخ علم، گر گذری اوست محورش

هر گه نسیم می وزد از شهر کاظمین

عطر بهشت می دمد از خاک معبرش

یا حضرت جواد هر آن کو گدای توست

هرگز نیاز نیست به تخت و به افسرش

هر کس که گشت تشنه ی جام ولای تو

از جوی کاظمین ببخشند کوثرش

شکر خدا که پیش تر از صبح آمدن

«میثم» زجام عشق تو پر بود ساغرش