امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دروازه شام ومجلس یزیدملعون

شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید گشته سرتاسر چراغانی تمام شهر شام فتنه و بیداد و بلا بود شام کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من(مجلس یزید)ضربت چوب و گل چیده کجا یا مزن چوب جفا را بر لب و دندان من شـام بـلا تیره‌تـر از شـام بود هر جا سخن از زینب و دروازه شام است کی دیده کنار هم جام می و قرآن را چوب ستم و سر بریده بحر طویل شهر شام حورا و طناب؟ وای بر من پیشانی و سنگ لب‌بام است اینجا فاطمه! مادر سادات! چه آمد به سرت؟ شگفتا! صوت قرآنت بپا کرده است غوغایی بر تخت غرور اگر نشستی بار دیگر رو سوی شهر شام کردمآه، یاران روزگارم شام شدشامیان خنده به زخم جگر ما نزنیدبازگشتم آتش از پا تا به سرباز جغد غم به قلبم خانه کردشب در آن ویران سرا خورشید تافتکاروان، عزم خروج از شام کردروز ما در شامتان جز شام ظلمانی نبودنه روز عید صیام و نه عید قربان استخروش خون و سروش قیام می شنومجهانیان همه با پای جان به شام رویدطشت، حیرت زده ی نغمه ی قرآن من استای کربلاییـان به سوی شام، رو کنیددل آتش زده، آتش زده در مجلس شام است، هماناعالم همه جا در نظرم شام خراب استای شامیان ز چشـم پیمبـر حیا کنیدهمانا اول ماه صفر بودشامیان کاش شود باودتانبا اینکه در خرابه شام است جای منگل پرپر شده ای باغ و بهارش اینجاستای شامیان ز چشم پیمبر حیا کنیدهلال یک شبه! ای ماه افتاب جمال