امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
در کتاب نور، آیت محکم شد امشب

 

در کتاب نور، آیت محکم شد امشب

یا عیان مهر رخ پیغمبر اکرم شد امشب

یا دعاهم صحبت یار مسیحا دم شد امشب

یا که عید سیّد ذرّیه ی آدم شد امشب

شهربانوی ولایت بانوی عالم شد امشب

یا عیان در دامن پاکش گُل مریم شد امشب

طلعت خورششید عالمتاب دین بادا مبارک

لیله ی میلاد زین العابدین بادا مبارک

چشم دل بی پرده امشب روی حیِّ دادگر بین

بحر رحمت را تمشا کن در آغوشش گهر بین

بر فراز شانه ی شمس ولا قرص قمر بین

چارده معصوم را پیدا ودر آن نور بصر بین

در بهشت وحی رو کن نخل قرآن را ثمر بین

گر نمی بینی خدا نور خدا را جلوه گر بین

در فروغ روی وجه الله اعظم منجلی شو

محو رخسار علیّ بن حسین بن علی شو

بانوی بیت الولا! میلادت فرزندت مبارک

بر رخ آن نازنین فرزند، لبخندت مبارک

یا حسین! آیینه ی بی مثل و مانندت مبارک

اندر آن آیینه دیدار خداوندت مبارک

چشم روشن، لعل خندان، قلب خرسندت مبارک

دیدن ماه رخ فرزند، دلبندت مبارک

روح عترت جان قرآن را به بر بگرفتی امشب

پای تا سر کلّ قرآن را به بر بگرفتی امشب

این همان مولود مسعود است کاندر مهد نازش

شور می بخشد به هستی با خدا راز و نیازش

سر کشد از عمق جان ها نغمه ی سوز و گدازش

عابدان ساجدان تا صبح محشر سرفرازش

انت زین العابدین آید ندا وقت نمازش

روح حقّ بی پرده بیند با دو چشم نیم بازش

بنده ی معبود خلق و خلق عالم بنده ی او

وسعت دریا شود گم در کف بخشنده ی او

می تراود خُلق و خوی مصطفی در خنده ی او

زهد و تقوا و مناجات و عبادت زنده ی او

دشمن از جود و عطا و خُلق خوش شرمنده ی او

شهریاران بنده گان سر به زیر افکنده ی او

گر زند لبخند می خوانند ختم المرسلینش

ور بخواند خطبه می گویم امیرالمؤمنینش

رکن اسود مس زند پر در هوای استلامش

کعبه قامت بسته پیشاپیش بر عرض سلامش

هر که بی مهرش کند حجّ چشمه ی زمزم حرامش

خانه جای خود که صاحب خانه گیرد احترامش

نی عجب گر آسمان بارد به فرمان غلامش

نیست حاجت تا کند تعریف و بشناسد هشامش

ریگ مشعر، کوه مکّه سنگ کعبه، آب زمزم

ای زبان! همچون فرزدق فتح کن ملک سخن را

ای قلم! لبریز کن از جوهر عرفان دهن را

ای مضامین! همزبان گردید مرغ طبع من را

با نوای من به وجد آرید اینک انجمن را

تا بگویم مدح آن چارم ولیِّ ذوالمنن را

میوه ی قلب حسین و نور چشم بوالحسن را

کیست او سجّاد اهل البیت و ثارالله ثانی

قد، قیامت کف، کرامت رخ، کتاب آسمانی

ای شفای دیده ی بیمار دل از خاک کویت

آیه های نور نقش مصحف زیبای رویت

دوست و دشمن خجل از خصلت وخوی نکویت

قبله ی حُجّاجی و چشم حرم باشد به سویت

جان خوبان دو عالم بسته بر یک تار مویت

خضر می روید به جای لاله از اطراف جویت

ای همه عالم فدایت کلّ خلقت خاک پایت

خسروان گیرند عنوان گدایی از گدایت

استقامت گشته در تاریخ صبرت راست قامت

بردباری کرده بر خاک سر کویت اقامت

شام با نطق تو شد لبریز از شور قیامت

یافته دین خدا از زخم زنجیرت سلامت

تا ابد بالد به صبر  حلم و ایثارت امامت

سائل کوی تو بخشیده کرامت را کرامت

با اسارت سیر کلّ عالم لاهوت کرده

زخم های پیکرت زنجیر را میهوت کرده

لحظه ای از عمر تو نگذشته بی ذکر و عبادت

بر لبت پیوسته آیات الهی کرده عادت

حلقه ی زنجیر را با پیکرت عرض ارادت

ظلم شد بر تو فزون و کم نشد از تو سیادت

داد دشمن بر جلال و عزّت و قدرت شهادت

با شهامت با شجاعت با فصاحت با رشادت

بر تمام شامیان منشور خود اعلام کردی

شام را بر چشم شاه شام همچون شام کردی

گر چه دستت بسته بود از عمق جان فریاد کردی

تا نفس ها را زحبس سینه ها آزاد کردی

کربلای دیگری در شام غم بنیاد کردی

در غل و زنجیر جنگی سخت با بیداد کردی

قلب زهرا و امیرالمؤمنین را شاد کردی

شام را نه ملک هستی را حسین آباد کردی

خصم را مغلوب با فریاد ظالم سوز کردی

بلکه با یک خطبه ثارالله را پیروز کردی

ای به صحرا نخل ها سرشبز از اشگ شب تو

ای خدا بالیده بر آهنگ یارب یارب تو

ای تمام سینه ها کانونی از تاب و تب تو

ذکر حقّ در اوج غم یک دم نیفتاد از لب تو

گر همه عالم شود فانی نمیرد مکتب تو

می درخشد بهتر از درخشید خورشید گردون کوکب تو

دست حقّ ، بازوی حیدر، خُلق احمد، را تو داری

بر فراز ناقه معراج محمّد (ص) را تو داری

ای بیقع بی چراغت کربلای دیگر ما

اشگ تو تا صبح محشر جاری از چشم تر ما

مهر تو خوش زجان پاک ما در پیکر ما

داغ عشق تو مدال سینه ی غم پرور ما

سیّد ما، سرور ما، اسوه ی ما، رهبر ما

طوف دیدار بقیع توست حجّ اکبر ما

کم نگردد از مقام و عزّت و جاه رفیعت

گر شود هر سال «میثم» خاک زوّار بقیعت