امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من

 


باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من 
با همه بی‌آبرویی آبرو دادی به من 
شرم می‌کردم دگر در محضرت لب واکنم 
باز می‌بینم مجال گفتگو دادی به من 
قطره‌ای بودم به بحرم متصل کردی ز لطف 
جرعه‌ای می‌خواستم، دیدم سبو دادی به من 
خاک بودم، آدمم کردی به دست رحمتت 
خار بودم، بهتر از گل رنگ و بو دادی به من 
چشم خشکم بود خالی، رویم از عصیان سیاه 
اشک بخشیدی و آب شستشو دادی به من 
از ولادت آرزوی سوز و شوری داشتم 
بیشتر از آنچه کردم آرزو، دادی به من 
گر نشد قسمت که در خون گلو غسلی کنم 
از سرشک دیدگان، آب وضو دادی به من 
همچو شمعم قطره قطره آب کردی، سوختی 
در دل شب گریۀ بی های و هو دادی به من 
با غبار راه زوار علی شستی مرا 
در حقیقت آبرو از خاک او دادی به من 
تا کنی سیراب «میثم» را ز جام رحمتت 
آب شیرین از سبوی «تفلحو »دادی به من