امروز شنبه ، ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
اذان شیر حق در کوفه با خود یک خبر دارد

 

 

اذان شیر حق در کوفه با خود یک خبر دارد

که مولا با دلی خون در جهان عزم سفر دارد

دو دستش بر دو گوش است و دو چشمش بر سما آری

به هر الله اکبر در گلو بغضی دگر دارد

به شوق وصل جانان می کند بیدار قاتل را

برای تیغ پیشانی خود را سپر دارد

چه با تعجیل آید سوی محراب دعا امشب

یقین دارم که از صبح وصال خود خبر دارد

نه تنها او دلش گردیده تنگ همسرش زهرا

که زهرا هم دو چشمش در ره و بر او نظر دارد

گرفته دست خود را بر محاسن ذکر می گوید

تو گویی انتظار صبح در وقت سحر دارد

عدو بر خواسته از خواب و مولا رفته در سجده

لبی خندان دلی آرام در موج خطر دارد

ندای قد قتل را بشنوید ای مردم کوفه

عدالت شد یتیم و گریه از داغ پدر دارد

شب قدر است هر کس روی سر بگرفته قرآن را

علی از فرق از هم وا شده قرآن به سر دارد

علی افتاده محرابی دعا دریای خون گشته

حسن کو تا پدر را از روی سجّاده بر دارد

رفیق نخل های کوفه را کشتند در مسجد

که هر نخلی به جای میوه از داغی ثمر دارد

به «میثم» سوز دل دادند از داغ علی امشب

که سوز شعر او بر سنگ خارا هم اثر دارد