امروز پنج شنبه ، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
الا تمامی تاریخ شرحِ غربت تو

 

الا تمامی تاریخ شرحِ غربت تو

نجف نه، بلکه جهانِ وجود تربت تو

نه خاک مسجد کوفه، که چهرۀ اسلام

گرفته رنگ خدائی ز خون تربت تو

قسم به روح عدالت قسم به خون شهید

که بوده قتل تو از شدت عدالت تو

زمامدار دو عالم توئی ولی افسوس

که کرد بر تو ستم روز و شب رعیّت تو

به گنج های جهانت احاطه بود ولی

نبود زره و اسب و تیغ، ثروت تو

تو آن بزرگ جوانمرد روزگار استی

که دشمن آمده شرمنده از عنایت تو

چگونه در بر طفل یتیم لرزیدی

الا زمام دو گیتی به دست قدرت تو

عبادت همه پیغمبران اطاعت خلق

قبول حضرت حق نیست بی ولایت تو

نکوتر است ز طاعات جنّ و انس و ملک

به نامۀ عملم حرفی از محبّت تو

به لحظه های شب قدر می خورم سوگند

که شام قدر، شرف یافت از شرافت تو

اگر نگویم این عین ناجوانمردی است

که شد شهید، جوانمردی از شهادت تو

نماز را به شب قدر آبرو بخشید

شهادت تو به سجّادۀ عبادت تو

گشوده گشت ز پیشانی تو با شمشیر

کتاب درد و غم و رنج بی نهایت تو

بسان آیۀ قرآن که زیر پا افتد

خدا گو است که پا مال گشت حرمت تو

چه قرن ها که بشر پشت سر نهاد و هنوز

زچاه کوفه بر آید صدای غربت تو

به لحظه ای که به مسجد شدی شهید قسم

حرم حرم شده از لحظۀ ولادت تو

توئی وصّی و دم و لحم و نفس پیغمبر

به غیر او که دهد دست بر اخوّت تو

امیر بودن و بر کفش خویش وصله زدن

ندیده اند مگر از تو در حکومت تو

زبانزد همگان شد به شام و مصر و حجاز

قصیده ای که عدو گفت در فضیلت تو

که داده غیر تو شمشیر خود به دشمن خود

درود بر تو و بر اینهمه فتوّت تو

زمامدار صف محشری و نیست عجب

که روز حشر به دشمن رسد شفاعت تو

به دادگاه قیامت از آن هراسانم

که قاتل تو شود عفو از کرامت تو

زهی سعادت «میثم» که گشت از آغاز

نصیب دیده او گریۀ مصیبت تو